پسرم هدیه ای از جانب خدا

9 ماهگی

1398/10/1 15:59
نویسنده : مامان شیدا
118 بازدید
اشتراک گذاری

قد:78 سانتی متر

وزن : 10 کیلو گرم

دیگه دستم رو به میز می گرفتم و بلند می شدم و وایمیستادم و آروم آروم راه می رفتم دور تا دور میز و یا دستم رو به دیوار می گرفتم و چند متری به جلو می رفتم شیططنتهام خیلی زیاد شده بود و مامانی مجبور بود هرچی لوازم شکستنی و دکوری جلوی دستم هست رو برداره چون یا پرت می کردم و یا مینداختم زمین می شکستم. چند کلمه ای از زبان مامان شیدا: نمی دونم  دلیلش چی بود ولی آرسام سرش رو چند باری به دیوار یا میز می کوبید و احساس درد که نمی کرد هیچ خوشحالی هم می کرد. علاقه زیادی به غذا خوردن داشت و دیگه شیشه شیر نمی خورد و دوست داشت شیر رو با لیوان بخوره و بدی این کار این بود که مقدار کمی شیر می خورد ولی با شیشه می تونست بیشتر شیر بخوره البته شیر خودم رو خوب می خورد و کمبودش از این طریق جبران می شد. منظورش رو با در اوردن صداهایی به ما می رسوند مثلاً وقتی می گفتیم آرشیدا رو صدا کن رو می کرد به اتاقی که ارشیدا داخلش بود و جیغ می زد یا وقتی توی ماشین می نشستیم به من یا بابا حسام نگاه می کرد و انگشتش رو می برد سمت پخش ماشین و با گفتن کلمه ددا یا بدا به ما می فهموند که باید موزیک بذاریم فکر کنم زود حرف بیفته چون خیلی تلاش برای فهماندم منظورش به ما می کنه.

با بابا حسام میونه خیلی خوبی داشت ولی از همه بهتر آرشیدا بود که به محض دیدنش گل از گلش می شکفت و خنده هاش باصدای بلند وقتی باهاش بازی می کرد قطع نمی شد.

حسادت دیگه داشت در وجود پسر نازم شکل می گرفت و وقتی محبت ما رو به بچه ای می دید خصوصاً آرشیدا سریع می پرید تو بغل من یا باباش که مبادا جاش کسی بگیره . قدمهاش سفت شده بود و وقتی دستش رو میگرفتیم خیلی محکم قدم بر می داشت . دندانش همچنان درد و خارش داشت ولی از خود دندون خبری نبود.کوتاه می خوابید در طول روز مثلاً هر 4 ساعت نیم ساعت می خوابید و در شب هم هر 2 ساعت بیدار می شد و شیر می خورد. خنده رو و خوش اخلاق بود و با همه بازی می کرد و می خندید و غریبی نمیکرد.

عکس من در 9 ماهگی

 

 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)