پسرم هدیه ای از جانب خدا

خاطرات زایمان

1397/12/10 15:54
نویسنده : مامان شیدا
95 بازدید
اشتراک گذاری

از شب قبل یعنی از 20 فوریه که معادل بود با 1 اسفند دردهای شکمی و کمر دارد داشتم به طوریکه هر 3 ساعت می گرفت و ول می کرد وقت زایمان سزارین من 22 فوریه و روز شنبه بود و برای زایمان طبیعی تا 26 فوریه فرصت داشتم برای همین سزارین رو گذاشته بودم برای روزهای آخر که تا می تونه جنین در شکم مادر رشد کنه اما زودتر از حد انتظار درهای زایمان من شروع شد تحمل کردم با مامان شب رفته بودیم والمارت walmart تا کمی برای خونه خرید کنیم به روی خودم نیاوردم گفتم تا صبح صبر می کنم اگه ادامه دار بود می رم دکتر تا صبح از درد به خودم پیچیدم دیگه از 3 ساعت یه بار به 1 ساعت یک بار رسیده بود و من اصلاً نتونستم بخوابم و تا ساعت 7 صبح که آرشیدا رو صدا زدم تا آماده بشه بره مدرسه مدام به خودم می پیچیدم و استرس زیادی هم داشتم.مامان ماتی طبق معمول همیشه آرشیدا رو برد با ماشین مدرسه و من هم تو این فاصله آماده شدم تا وقتی برگشت بریم کلینیک woman center دردهام هین جور بیشتر می شد و هر نیم ساعت یکبار انقباضات رحمی داشتم و ترشحات آبکی ازم خارج می شد ساعت 8/30 رسیدیم کلینیک و بعد از معاینه و اندازه گیری دهانه رحم و سنجش ضربان قلب کودک و اندازه گیری فواصل و میزان دردهای شکمی من توسط ماما تشخیص داده شد که دردها دردهای زایمان است و لحظه زایمان نزدیکه و باید آماده می شدم برای رفتن به اتاق عمل دکترمتخصص زنان اومد تو اتاق خودش رو بهم معرفی کرد و شیفت اونروز زایمانها رو آن دکتر انجام می داد چقدر هم خوش تیپ و خوش قیافه بود و به نظر میومد تو کارش خیلی مهارت داره. مترجم من هم لینا جون یه خانم افغانی دوست داشتنی بود که در تمام مراحل بارداری من و چکاپ های ماهیانه و هفتگی کنارم بود و اصطلاحات پزشکی رو به خوبی برام تجربه می کرد در اتاق معاینه به همراه مامان ماتی ایستاده بودند دکتر بهم گفت که باید تصمیم نهایی رو بگیرم چون هنوز تردید داشتم در انجام زایمان طبیعی و سزارین طبق مشاوره ای که با دکترهای قبلی انجام داده بودم همشون گفتند بعد از یکبار سزارین می شه طبیعی زایمان کرد و تنها ریسکش 5 درصده که اونهم ممکنه در  اثر فشار  محل سزارین قبلی پارگی پیدا کنه و خطر ناک باشه که البته نباید نگران بود چون در اتاق تجهیزات لازم برای ترمیم وجود داره و خطری ایجاد نمی کنه دو دل بودم بارها با حسام هم صحبت کرده بودم و اونهم به عهده خودم گذاشته بود چون دکتر بعد از آخرین سونوگرافی گفت که احتمالاً جنین درشته و منم ترسیدم که شاید مشکلی حین زایمان طبیعی ایجاد شه برای همین بالاخره رضایت به سزارین دادم ماماها و پرستارها امدند و من رو آماده کردند و لباس پوشوندن برای رفتن به اتاق عمل ساعت 11 صبح بود وارد اتاق عمل که شدم با دیدن تجهیزات و لاکچری بودن اتاق عمل و ماماها و پرستارهای لبخند به لب آبی پوش استرسم کم شد روی تخت منتظر موندم تا متخصص بیهوشی بیاد و کارش رو شروع کنه خودم خواستم از کمر بی حس بشم تا لحظه تولد نوزادم رو ببینم وقتی تزریق نخاعی انجام شد در ناحیه کمر و پاهام احساس بی حسی کردم و نتونستم پاهام رو تکون بدم اونوقت بود که دکتر اومد و کارش رو شروع کرد اجازه ندادند از نراحل زایمان فیلمبرداری کنیم گفتند از نظر قوانین بیمارستان ممنوع است. فقط اجازه میدادند عکس بگیریم و بعد از به دنیا اومدن نوزاد اجازه داشتیم ازش فیلم بگیریم مامان آماده به خدمت وایستاده بود تا به محض تولد لحظات رو ثبت کنه دماغم خیلی می خارید و دکتر بیهوشی گفت از عوارض داروی بی حسی هست چون دستام بسته بود مامان تند تند برام می خاروند و لینا جون هم همه چی رو مو  به مو برام ترجمه می کرد . بالاخره گل پسر ما در ساعت 11:55  دقیقه صبح روز جمعه 21 فوریه 2019 به روش سزارین با وزن 8 پوند و 980 معادل 4 کیلو گرم و قد 52 به دنیا آمد. پسرم تپلی و سفید بود عین بره دور سرش 35 و دور سینه هم 35 وقتی صدای گریش شنیدم به پهنای صورتم اشک ریختم و با دیدنش که لای ملحفه پیچیده بودن تمام استرس و اظطراب  9 ماه بارداریم از بین رفت دستام همچنان بسته بود گذاشتنش روی قلبم و با صدای قلبم آروم شد اما گرسنه بود و دهنش باز دنبال سینه می گشت . ماما گفت قندش پایینه و باید بهش شیر بدن خودم ضعف عجیبی داشتم آخه از ساعت 8 دیشب چیزی نخورده بودم و ناشتا بودم کل شب رو هم که نخوابیده بودم بردنم به اتاق ریکاوری که بعد از از بین رفتن اثر بی حسی به بخش و اتاقم منتقل بشم اونجا حسابی به بچه شیر دادن تا قندش نرمال شد و فشار خون من رو هم چک کردند و وقتی همه چی به حالت نرمال در اومد منتقلم کردند به بخش و اتاقی رو که از قبل آماده کرده بودند روبهم دادند و من قرار بود 3 روز آنجا استراحت کنم البته بیمارستان بیشتر شبیه هتل پنج ستاره بود تا بیمارستان و امکاناتش اصلاً با ایران قابل مقایسه نبود از همه مهمتر رفتار پرسنل و پرستارهای بخش که خیلی مهربانانه و خوب بود بسیار صبور و صمیمی بودند. اتاق vip و کاملاً خصوصی با تخت اضافه برای استراحت همراه. وقتی جاگیر شدم تو اتاق پسرم رو بغل کردم تا بهش شیر بدم شیرم هنوز را نیوفتاده بود و گل پسر گرسنه من میکهای قوی می زد و لی گرسنه بود براش شیر آوردن در شیشه های یکبار مصرف و از شدت گرسنگی کل شیشه یعنی 40 ml را خورد و خوابید اونهم مثل من خسته بود و سفر سختی رو گذرونده بود هر دو خوابیدیم دو ساعتی تا ساعت 2 که مامان آرشیدا رو از مدرسه آورد و به همراه حمید و لنا و آنیسا و نیلا اومدند به عیادت من . پسرم تولدت مبارک و خوش اومدی به این دنیا راستی اسم خوشگلتم شد آقا آرسام.

عکس لحظه تولد در اتاق عمل

عکس من در 1 روزگی در بیمارستان

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)