23 ماهگی
بازم رفتیم جزن آخه من عاشق اونجا بودم و زود زود دلم برای اونجا تنگ می شد اینقدر بی قراری کردم تا مامان راضی شد مارو ببره و باز بازی و شادی و دیدن دوست خوبم رامان.
من از حموم اومدم و در حال سشوار کشیدن هستم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی