پسرم هدیه ای از جانب خدا

18 ماهگی

این دومین محرمی بود که پشت سر گذاشتی مثل هر سال رقتیم جزن  البته امسال کجا و پارسال کجا پارسال شلوغ بود و مراسم نخل برگزار شد ولی امسال به خاطر کرونا و شیوع بیماری نه کسی اومده بود جزن نه نخل رو دور خانه ها گردوندن و نه مسجد ده غذا داد و وقتی در قلعه می رفتی از سکوتش دلت می گرفت. این بیماری که البته بخش اصلیش از بترس و ذهنی هست امیدوارم زودتر جای خودش به سلامتی و شادی بده و مردم مثل همیشه دور هم با خوشی معاشرت کنن.بیشتر در خانه کنار هم بودیم و البته خاله منیر هم پیشمون بود و کمر درد شدید داشت و در تدارک عمل جراحی بود قرار بود  در بیمارستان پارس عمل جراحی را انجام دهد . ...
18 شهريور 1399

17 ماهگی

دندون نیش از بالا را در این سن در آوردی خیلی دردناک بود و اذیت شدی اینقدر لثه هات می خارید که هر چی بهت میداد م می بردی سمت د هنت و باهاش لثت می خاروندی یکی از دندونهای آسیای بالا هم دراومده بود و عین پیرمردها 4 تا دندون بالا جلو داشتی و دو تا دندون پایین و یک آسیا بالا و یک آسیا پایین دیگه جویدن برات راحت شده بود  و غذاهای سفت مثل هویج و خیار رو با دندونهای جلوت می خوردی.این عکس  مال وقتیه که داشتی دندون در میاوردی و بی حال بودی ...
17 مرداد 1399

16 ماهگی

بالاخره در 16 ماهگی تونستی مامان رو خیلی واضح بگی هی راه می رفتی و با صدای بلند می گفتی مامان من می گفتم جانم بعد چشمات کوچیک می کردی با یه حالت ناقلایی می گفتی ممه. تا در حموم باز میشد زود می دویدی تو حموم می گفتی حم حم. عاشق آب و حموم و بازی در استخر بودی. خوب غذا می خوردی و    خوب قد کشیده بود ی و هر ماه به کلمات ی که ادا می کردی اضافه می شد ولی در 16 ماهگی مامان رو تونستی کامل ادا کنی مبارکم باشه. ...
13 تير 1399

15 ماهگی

وزن: قد: کلماتی که ادا می کردی: بابا _ آجی ( به آرشیدا می گه) _ دَدَ _ بوب که منظور توپ است _ آبو که همان آب است - هاپو - نی نی -  به خوبی غذا می خوردی و خیلی خوب با همه چه بزرگ و چه بچه رابطه خوبی برقرار می کردی عاشق آرشیدا بودی و خیلی ازش حرف شنوی داشتی نننون آرشیدا هم خیلی خوب ازت مراقبت می کرد.به دلیل بیماری کرونا و همه گیری آن و خطری که مردم را تهدید می کرد تمامی ادارات دولتی را دور کار کرده بودند و من دو روز در هفته سرکار می رفتم و فرصت خوبی شده بود تا بیشتر در خانه بمانم و کنار شما ها باشم.هنوز نتونسته بودم از شیر بگیرمت چون وابستگی زیادی داشتی و هر بار که تصمیم به این کار می گرفتم اینقدر بی تابی و ...
27 خرداد 1399

14 ماهگی

وزن : 12 کیلو 300 گرم  قد:80 سانتی متر عاشق موزیک شاد و رقص تا موزیک شاد می ذاشتم شروع می کردی به رقصیدن  و چقدر نمکی می رقصیدی خیلی خوش اخلاق بودی و خنده رو و با کوچکترین عکس العملی می زدی زیر خنده و غش می رفتی قوربون اون صدای خنده هات که گوش نواز ترین آهنگ دنیاست عزیزم همیشه بخندی و دنیا به روت بخنده برات هر لحظه از خداوند طلب خیر دارم و شکر گزار لطف بی اندازه اش هستم بابت فرزندان سالم و صالح که بهم عطا کرده شما رو به خدا و فرشته ها سپردم تا خودشون نگهدارتون باشن. بعد از یک قرنطینه 2 ماهه در خانه امروز اومدیم نطنز تا برای 15 روز بمونیم و از هوای خوب و طبیعت زیبا نهایت استفاده رو بکنیم. ...
16 ارديبهشت 1399

13 ماهگی و دومین عید نوروز

پسرم دومین بهار زندگیت را با اتفاقات بدی که تمام دنیا رو تهدید می کرد شروع کردیم و متاسفانه عید نوروز را زمانی جشن گرفتیم که خیلی از مردم دنیا در غم از دست دادن عزیزانشون در اثر بیماری کرونا عزاداری می کردند. همچنان در خانه بودیم و جز مامان صدیقه و عمه بهناز با کسی در ارتباط نبودیم ضد عفونی و رعایت فاصله اجتماعی همچنان ادامه داشت و بیشتر مردم در قرنطینه خانگی به سر می بردند و ما حتی امسال به نطنز هم نرفتیم و کل نوروز و حتی 13 به در را هم در خانه ماندیم خیلی سخت بود و خسته کننده ولی چاره ای نبود به خاطر سلامتی تو کوچولوی نازم مجبور بودیم تحمل کنیم آخه من اصلا دوست نداشتم تو و خواهرت مریض بشین و درد بکشین باید ازتون به خوبی مراقبت می...
25 فروردين 1399

تولد یکسالگی

اولین سال تولدت مصادف شده بود با همه گیری کرونا و چوون دور هم جمع شدن و مهمانی گرفتن ممنوع بود تصمیم گرفتم ببرمت آتلیه و اونجا ازت چند عکس یادگاری بندازم چند دست لباس برات برداشتم و با وقت قبلی رفتیم آتلیه لیماژ در سعادت آباد میدان کاج و عکسهای قشنگب از تو و آرشیدا گرفتیم و با همین عکسها سعی کردم تولد یکسالگیت رو خاطره ساز کنم. خاله منیر هم همراه ما بود تا با شماها عکس یادگاری بندازه.   ...
24 اسفند 1398